یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

چند روز سر در گمی....

در این چند روز گذشته چندان حال و حوصله نداشتم.بعضی از مواقع این شکلی میشم و کلا علاقه به هیچی ندارم.شاید به خاطر چند شیفت پشت سرهم بود که به خاطر اضافه کاری مجبور بودم جای همکارم بمونم.البته بعضی مواقع توی این وبلاگ اینقدر مطالب توی ذهنم هست که درباره موضوعات مختلفی هست.و راستش کمی سر در گم شده‌ام.چون به چندتا مطالب علاقه دارم که راجع بهشون دوست دارم بنویسم ولی چندتا موضوع مختلف میشن.مثلا راجع به والیبال و سینما و کمی هم مطالب مربوط به اتفاقات سیاسی.گهگاهی به این فکر می‌افتم که چندتا وبلاگ جداگانه داشته باشم.چون اینجوری انسجام مطالب وبلاگم حفظ میشه.البته در این مورد مطمئن نیستم چون اداره کردن همزمان دو یا سه وبلاگ هم کار وقت گیریه.از طرف دیگه وقتی یه وبلاگ داشته باشم تمرکزم بهتره! چون که دوست دارم ساده و قابل فهم بنویسم و این همیشه و در همه موضوعات آسان نیست.اگه اهل نوشتن باشین و برای خواننده و مخاطبتون احترام زیادی قایل باشین به خوبی درک میکنین که من چی میگم.نمونه‌اش اینکه به خوبی میدانم که امروزه جامعه ما و به ویژه کودکان و نوجوانان باید با تفکر انتقادی آشنا بشن.چون یادگیری تفکر انتقادی از زیربنایی ترین مسایل آموزشی یک کشور است.ولی باید این موضوع را جوری ساده و قابل فهم کنم که در عین اینکه جذاب باشه.بشه در عمل هم ازش استفاده کرد.خودم هم زیاد دوست ندارم کلمات قلمبه و سولمبه استفاده کنم....از طرفی دوست دارم کاری که انجام میدم متفاوت باشه.تا حدودی خلاقانه باشه و برای خواننده وبلاگ تازگی داشته باشه.و بتونه ارتباط برقرار کنه.گرچه وجود شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک(Facebook) کار را برای وبلاگ نویس ها سخت تر کرده و ما به هر حال خوانندگان پایین تری داریم..... 

به مناسبت حلول ماه شوال و فرا رسیدن عید سعید فطر

رمضان ماهی است که من از زمان کودکی دوستش داشتم.همون زمانهایی که فقط یک رادیو داشتیم.و زمان سحری خوردن همیشه روشن بود.همان زمانهایی که یک همسایه داشتیم که همه بهش خاله رخساره می‌گفتیم.خدا بیامرز خاله رخساره با همسرش احمد آقا همیشه سحرهای ماه رمضان یک یک در خانه همسایه‌ها را می‌زدند تا هیچکس خواب نمونه.موقع اذان هم که میشد احمدآقا به پشت بام خونش میرفت و اذان میگفت.خیلی با صفای خاصی اذان می‌گفت طوریکه صداش الان هم تویه گوشم هست.خدا هر دوشون را بیامرزد.وقتی که این خاطرات رو توی ذهنم مرور می‌کنم و در قالب کلمات براتون بیان میکنم عصر روز سیم ماه رمضان92 هست.چند ساعت دیگه این ماه رمضان هم تمام میشه. رمضانی که شاید این روزها قدرش را کمتر می‌دانیم.ماهی که خواهی نخواهی یه خورده یاد خدا می‌افتیم.و قلبها نسبت به همدیگه کمی مهربانتر و با انصاف میشود.در اینجا عید سعید فطر را به همه شما دوستان و خوانندگان عزیز وبلاگم تبریک بگم.و اگه در مورد ماه رمضانی که گذشت خاطره جالبی داشتین توی قسمت نظرات بگین.منتظرم که نظراتتان را بخوانم. 

موسیقی موتزارت و اندیشه رضا داوری اردکانی

نمیدونم شما موسیقی دوست دارید یا نه؟اگه جوابتون مثبت هست به چه نوع موسیقی علاقه دارید؟الان که این مطلب را می‌نویسم.دارم موسیقی گوش میدم.یک سری آهنگ بیکلام بود که از دوستم علیرضا گرفته‌ام.قطعاتی از موتزارت را گوش میکنم که خیلی آرامش بخش هست بعد از یک روز کاری خسته کننده واقعا می چسبه! به طوری که تمرکز رو به ذهنم برگردوند.این آقای موتزارت توی موسیقی الحق که نابغه بودن .چندتا از قطعاتی که نواخته خیلی محشره!به ویژه توی این ماه رمضونی و بعد از افطار حس خوبی بهم میده.من معمولا خیلی کم وقت میکنم موسیقی گوش بدم.زیادم به صورت تخصصی موسیقی را دنبال نمیکنم.ولی به طور کلی موسیقی بیکلام را خیلی دوست دارم.چندتا خواننده هم هستن که آهنگ‌هاشون رو بیشتر گوش میدم.مثل زنده یاد محمد نوری.یا حسین زمان و علی تفرشی.که ویژگی مشترک همه اونها اینه که یک سرزندگی و آرامشی در لابه لای کارهاشون هست که حس قشنگی ایجاد میکنه.توی این چند روز اخیر که به خاطر ماه مبارک رمضان بعدازظهرها اوقات فراغت خوبی دارم.و اغلب خونه هستم.سعی کردم روی مطالعه مقالاتی از فیلسوف فرهنگ ؛رضا داوری اردکانی تمرکز کنم.البته همه این مقالات رو از پورتال علوم انسانی دانلود میکنم.این پورتال علوم انسانی منابع خوبی رو به صورت PDFفراهم کرده که واقعا توصیه میکنم که بهش سر بزنید.که البته بعد از اینکه مطالعه و تحقیقم راجع فیلسوف معاصر کشورمان جناب رضا داوری اردکانی کامل شد.خلاصه وار و به طور ساده، گزیده‌ای از اون رو در پست های بعدی میارم.تا شاید مورد استفاده دوستان عزیز و خوانندگان وبلاگ قرارگیرد.