یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

در سوگ یک جوانه سبز

روزی که گذشت بر تمام خانواده من روز سختی بود چرا که دیگر بار واقعیتی دردناک به وقوع پیوست.دیروز جوان نو رسی به نام سجاد با مرگ خود همه ما را به ماتم فروبرد.از همه بیشتر دلم برای مادرش می‌سوزد.با چه امیدها که او را بزرگ کرده بود.به راستی که در چنین وقایع دردناکی کسی قادر نیست ذره ای از حس سوگوارانه مادر داغدیده را درک کند.آری سجاد عزیز دیگر پیش ما نیست.سجاد پسرخاله مهربانم،با همان چهره مهربان و دوست داشتنی اش غریبانه ما را ترک کرد و به دیار باقی شتافت. امیدوارم خداوند او را به خاطر مادر دلشکسته و داغدیده اش ببخشاید و بیامرزد.خواستم که با نوشتن چندین سطر کمی از سنگینی این داغ بر روی قلبم بکاهم.معذرت میخواهم که با نوشته تلخم شما را آزردم.بیشتر قصدم این بود از شما دوست عزیز و خواننده گرامی بخواهم که به رسم مسلمانی و جوانمردی با خواندن یک فاتحه یا حتی با ذکر یک صلوات برای آرامش سجاد عزیز دعا کنیم.امیدوارم دیگر هیچ مادری داغ جوانش را نبیند( آمین)