یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

کدام بهتر است عقل یا احساس؟

عقل یا احساس ؟به نظر شما کدام یک از این دو مهمتره ؟ وقتی میخوای یک تصمیم بگیری بیشتر احساسی عمل میکنید یا از روی عقل و منطق به یک تصمیم می‌رسید.در رابطه با خودم باید بگم اگه منصفانه به تصمیماتی که در زندگیم داشتم نگاه کنم میبینم که وضعیت پنجاه پنجاه هستش.هر روز ما در جاها و وضعیت‌های متفاوت این جمله کوتاه ولی معروف را می‌شنویم که از ما میخواهد که منطقی باشیم.منطقی رفتار کنیم و یا حتی منطقی صحبت کنیم .خب این توصیه ها همیشه یک سوال را در ذهنم به وجود میآورد که پس نقش احساس چی میشه ؟آیا احساسات در وجود انسان چیز اضافی و مضری است ؟آیا همیشه تصمیماتی که براساس احساسات گرفته بشه نتیجه بدی داره ؟وقتی امروز به این موضوعات فکر میکردم.این نکته به ذهنم رسید که اگر احساسات مختلف را از دنیا و آدما بگیری؛دیگه اون موقع دنیا قابل زندگی نیست.چرا که این احساس و عاطفه هست که زیبایی رو توی زندگی ایجاد میکنه.دنیا بدون حس زیبای مادرانه،حس نوع دوستی؛حس دوستی و باهم بودن تقریبا بی معنی است.حتی احساسات منفی هم نقش پررنگی در سالم سازی و ایجاد جامعه متعالی دارند.شما فرض کنید اگر حسی مانند حس ندامت و پشیمانی وجود نداشت .آنوقت زندگی انسانی جای خود را به یک زندگی پست حیوانی میداد.

من فقط این آدما رو دوست دارم.


من با هرکسی نمیتونم صمیمی باشم.مثلا با آدمهایی که استرس یا اضطراب بالایی توی رفتاراشون مبینم زیاد راحت نیستم.آدمهای پرحوصله و شکیبا را بیشتر دوست دارم منظورم افرادی هست که بیشتر با فکر عمل میکنند.از همه مهمتر دوست دارم طرفم اهل احترام باشه یعنی آدم مودبی باشه.همچنین آدمهای باهوش را بیشتر دوست دارم.مخصوصا توی محیط کار با آدمهای باهوش راحتترم.چون با افراد باهوش راحتتر ارتباط برقرارمیکنم.خب البته خودم دوتا فاکتور ادب و احترام رو نسبت به همه سعی میکنم رعایت کنم. مخصوصا توی محیط کار فکر میکنم طرز صحبت کردن آدم باید همیشه مودبانه باشه.چون توی محیطهای تولیدی وقتهایی پیش میاد که فشار عصبی و تنش خیلی بالاست.درست در همین مواقع هستش که اکثر آدما براساس غریزه عمل می‌کنند.مثلا پرخاشگری می‌کنند که به نوبه خودش ممکنه نتایجی به بار بیاره که غیرقابل جبران باشه.کلا به نظر من اول باید هدف خودمون رو از ایجاد یک رابطه بدونیم.و سعی کنیم در هر لحظه به همون هدف بیندیشیم.و بیشتر از اون هدف از رابطه خودمون با یک دوست و یا همکار انتظار نداشته باشیم.مثلا من یک دوست برای درس خوندن لازم دارم.باید کل رابطه طوری باشه که به پیشرفت درسیم کمک بکنه.نه اینکه مسایل دیگه جای پیشرفت درسی رو بگیره.اخلاق هم توی همین چارچوب باید تعریف بشه.من هیچوقت یک رابطه چالشی رو دوست ندارم و دوست ندارم براساس ندانم کاری رابطه کاری یا دوستیم به چالش،دعوا یا اختلاف بکشه.البته این مطالبی که گفتم به این معنی نیست که توی رابطه های کاریم یا دوستانه مشکلی ندارم.نه اینطور نیست.بلکه مطالب بالا یه جورایی از تجربه های تلخ و شیرینم توی زمینه دوستی و ارتباطات‌ نشات میگیره.

هدف از ایجاد این وبلاگ


این وبلاگ شخصی من هست.و دوست دارم در آن درباره موفقیت صحبت کنم .قوانین موفقیت را به زبان ساده بیان کنم.البته همیشه سعی می‌کنم به موضوع موفقیت از دیدی واقع گرایانه نگاه کنم.به نظرم در جامعه ما بیش از هر چیز نیاز هست تا طرز فکر موفقیت آمیز را پرورش بدهیم.این چیزی هست که سالهای زیادی خانواده‌های ما را  عقب نگه داشته است.و با وجود هزینه های فراوان نتایج به دست آمده نشانی از پیشرفت و ترقی را برای جامعه ما در بر نداشته است.سوالی که مطرح می‌شود این است که واقعا اشکال در کجاست.دلیل ضعف های فراوان ما در زمینه های فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی و ورزشی و... چیست؟چرا جامعه ما جامعه مترقی و پیشرفته محسوب نمی‌شود؟دلیل این همه اختلافات خانوادگی،اجتماعی،فرهنگی و حتی سیاسی را در کجا میتوان جست؟این سوالات و برخی سوالاتی از این قبیل دغدغه اصلی من برای نوشتن این وبلاگ می‌باشد.امیدوارم که در این زمینه با کمک شما دوستان موفق باشم.