یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

روزی که کمی متفاوت و با انگیزه بودم!

اول باید بگم امروز یه پیامک برام از یه دوست اومده بود که برام جالب بود متنش هم این بود:" پیام ملت ایران به تخم مرغ! شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم.."  خب شما رو نمیدونم ولی من وقتی این پیامک رو خوندم حسابی ازش خوشم اومد.یه کمی توش خلاقیت بود.مخصوصا که یه آهنگ قدیمی رو هم به یاد آدم میاره.امروز برام کمی متفاوت بود به دو دلیل! یکی به خاطر اینکه دومین امتحان ترم تابستونم را دادم.امتحان دادن رو خیلی دوست دارم به ویژه اگه توی دانشگاه پیام نور باشه.اصلا امتحان به یکی از تفریحاتم توی زندگیم تبدیل شده.دومین دلیلی که امروز رو برام متفاوت کرد این بود که دیشب توی شرکت شیفت بودم و وقتی شیفتم تموم شد مستقیم از شرکت سر جلسه امتحان رفتم.با بدنی خسته و کوفته و چشمانی خواب آلود امتحان دادم.بعد امتحان هم سریع اومدم خونه کتاب رو برداشتم و جواب سوالات امتحان رو نگاه کردم.نتیجه خیلی خوب بود فکر کنم بالای پانزده بشم.خب تصمیم گرفتم به عنوان یه جایزه یه صبحونه فرد اعلا نوش جان کنم یعنی همون چایی شیرین با نون بربری داغ!بعدش هم گرفتم خوابیدم.الان هم دارم توی گوگل درباره جذاب کردن وبلاگم دارم مطالبی رو جستجو میکنم.چون دوست دارم وبلاگم هر روز که میگذره یه کم از روز قبلیش جذابتر بشه.خب دیگه بسه.برم سراغ گوگل ...