خب اگه این مطلبو قبول کنیم که با توجه به علاقمندیهای یک نفر میشه اونو تا حدود بسیار زیادی شناخت و تصور دقیقی از اون آدم رو داشت باید به شما بگم قسمت زیادی از علاقهام از زمان کودکی تا الان مربوط میشده به مدرسه و درس خوندن.همیشه از یادگرفتن لذت برده ام.تشنه مطالب جدید و به روز بودم.
البته اشتباه نکنید منظورم این نبود که تو دوران مدرسه همیشه شاگرد اول بودهام و یا اینکه جزو شاگردان به اصطلاح خرخوان بودم .نه؛ به هیچ وجه! اتفاقا همیشه توی دوران تحصیلم از لحاظ نمره شاگرد متوسطی بودم و بعضا با مشکل جدی برای گرفتن نمره قبولی مواجه بودم.ولی در همه این سالهای تحصیلم تا الان که سال آخر دانشگاه هستم برای یاد گرفتن با تمام وجود و با اشتیاق فراوان زحمت کشیدهام.من از آنجاییکه فرزند اول خانواده بودم و از طرفی پدر و مادرم با تمام مهربانیای که نسبت به من داشتند از سواد درست و حسابی برخوردار نبودند تا بهم در درسها کمک کنند به همین خاطر تا کلاس سوم ابتدایی واقعا با زحمت خودم رو به درسها میرسوندم اما در کلاس سوم یک اتفاق خوب برام افتاد و یک معلم خوب به نام آقای حسنلو در اون سال با مشاهده شور و علاقه من؛ به من کمک کرد تا جزو شاگردان برتر کلاس باشم.من همیشه معلم کلاس سومم رو به خاطر اعتماد به نفسی که بهم داد دوست داشته ام.خوب تا کلاس سوم راهنمایی همینطور کجدار و مریز پیش رفتم تا سال اول دبیرستان که اون اتفاق مهم افتاد و من شاگرد ممتاز مدرسه شدم چیزی که خودم هم باورم نمیشد البته علت اصلی اون هم این بود که اون سال من سه چهارتا معلم خوب داشتم مخصوصا معلم ریاضیات و فیزیک خیلی عالی درس میدادند من اون سال در هر دو درس نمره بیست گرفتم.
چیزی که بعد از اون سال قادر به تکرار نشدم.ولی چشمتون روز بد نبینه !از سال دوم تا آخر پیش دانشگاهی من واقعا با زور درس خوندم و دیپلم گرفتم.چونکه هر چی معلم بدقلق بود به تور من میخورد واقعا با روش درس دادن هیچکدوم نمیتونستم خودمو وفق بدم مشکلاتی که با همکلاسیهایم داشتم هم به این اضافه شد چون اکثر اونها از لحاظ روحی و فرهنگی با من متفاوت بودند.و از طرفی اکثر اونها آدمهای درسخون و زرنگی نبودند.در سال آخر مشکلات مربوط به بیماری مادرم هم به این قصه اضافه شد.طوری شده بود که از هر چی درس و مدرسه بود خسته شده بودم چون مجبور بودم که از مادرم مراقبت کنم و مدام از کلاسها غایب میشدم .و وقتی نتونستم در کنکور سراسری موفق شوم مجبور بودم که به سربازی برم.بعد از سربازی توی یک شرکت تولیدی استخدام شدم و شروع به کار کردم.
بعد از چند سال کار که موقعیت مالیم یه خورده بهتر شد تصمیم گرفتم دوباره به تحصیل برگردم البته علت اصلیش چند تا از همکارام بودند که دانشجو بودند.اونا منو برای اینکه چه رشته رو انتخاب کنم خیلی راهنمایی کردند.و بالاخره بعد از هشت سال فاصله که بین دیپلم و ورود به دانشگاه داشتم موفق شدم توی رشته مورد علاقه خودم یعنی رشته علوم تربیتی گرایش مشاوره در دانشگاه پیام نور شهرمان پذیرفته بشوم .البته باید بگم توی خیلی از درسهایم اشکالات فراوانی داشتم ای به دلیل ضعفهای فراوانم توی دروس پایه دبیرستان بود برای جبران این مساله از روش جی5 استفاده کردم موفقیت توی دانشگاهم رو مدیون آقای مالکی و جعبه جی5 هستم.چون در تمام سالهای دانشگاهم از درس خوندن و امتحان دادن با جی 5 و روش علمی و اصولی آن لذت برده ام.من به طور تجربی به این نتیجه رسیدم که بیشتر مشکلاتمان در دوران تحصیل مربوط به روشهای اکثرا اشتباهی است که در یادگیری مطالب به کار میبریم اگر یک دانشجو از روشهای به روز و نو یادگیری اطلاع کافی داشته باشد با اندکی تلاش و پشتکار همیشه جزو موفقترین ها خواهد بود.در وبلاگم به روشهای موفقیت آمیز یادگیری خواهم پرداخت تا بلکه قدم کوچکی برای موفقیت دانش آموزان و دانشجویان برداشته باشم.