یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

یک دوست

یادداشتها و اندیشه ها و خاطرات یک جوان ایرانی

تجربه من به عنوان مشاور مدیرعامل

چند دقیقه پیش به این فکر می‌کردم.که مطلب بعدی که میخواهم توی وب بنویسم.راجع به چی باشه؟ بالاخره تصمیم گرفتم راجع به یکی از خاطراتم باشه.این مطلبی که میخواهم بگم مربوط میشه به سال 86.یکی از دوستام به نام علیرضا یک شرکت زده بود و توی زمینه خرید و فروش رایانه و سخت افزار کار میکرد.من هم هر از گاهی برای احوالپرسی بهش سر میزدم.توی یکی از این ملاقاتها شروع به گله کرد .از شرایط شرکتش ناراضی بود.و میگفت اگه وضع اینجوری پیش بره؛ورشکست میشه.خلاصه ازم خواست که کمکش کنم.یه خورده اوضاع شرکت رو سر و سامان بدیم.من بهش گفتم ولی من که از کامپیوتر چیزی نمیدونم.ولی دوستم گفت که لازم نیست چیزی از کامپیوتر بلد باشی.به فکر و دانشت احتیاج دارم.باید بگم من از دوران دبیرستان خیلی به کتابهای مدیریت و روانشناسی علاقه داشتم و همیشه کتابای جدید توی این زمینه رو میخوندم.در کنار اون کتابهای روانشناسی و موفقیت  رو هم خیلی مطالعه میکردم.اینجا باید بگم که علیرضا هم از علاقه من به مباحث موفقیت و مدیریت اطلاع داشت.خب قرار بر این شد که من یک مدت به صورت مشاور مدیرعامل در شرکت حضور داشته باشم.و البته یک فرداد موقت هم بین من و علیرضا به اصرار من منعقد شد.چون وقتی براساس قرارداد کار کنیم.همه موضوعات و حوزه های اختیار مشخص میشه و راحتتر میشه کار کرد. از فردای آن روز مشغول شدم.ابتدا سری به انبار و کارگاه زدم و طی یک هفته از بخش های مختلف شرکت بازدید کردم.با کارکنان بخش های مختلف صحبت کردم که همه اونها از عدم پرداخت حقوق در ماههای اخیر گله مند بودند.و اغلب مایوس بودند.به هیچ وجه انگیزه لازم را نداشتند و درست کار نمیکردند.مخصوصا بیشترین شکایات مشتریان مربوط به بخش خدمات پس از فروش بود.در این بخش هر روز مشکل داشتیم.سریع باید دست به کار میشدم.اولویتم بازسازی این بخش بود.واقعا نیروهای این بخش خوب نبودند. .........ادامه دارد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد